عشق الکی

میگی عاشق بارونی ولی وقتی بارون میاد چترتو باز میکنی میگی عاشق برفی ولی از یه گلوله برف می ترسی میگی عاشق پرنده ای ولی اونو تو قفس زندانی می کنی میگی عاشق گلهایی ولی اونارو از شاخه میکنی چطور انتظار داری باورت کنم وقت میگی دوستت دارم؟؟؟

اینارو البته چندان جدی نگیرید.همینجوری می نویسم.

عشق غیر واقعی

عشق ، صفا ، صمیمیت ، محبت و هزاران واژه زیبای دیگر
معنای لغات فوق را می دانیم اما چرا ؟ چرا ما جوانان و حتی نوجوانان ایرانی آنها را گاه و بی گاه بکار می بریم؟ آیا واقعا در درک آنها هم موفق هستیم ؟ نه دوست عزیز اینها تماما صحبت هایی است که من و تو فقط آنها را شنیده ایم و شاید هیجگاه در زندگیمان آنها را درک نمی کنیم و شاید با کوچترین ارتباط تصور می کنیم عاشق شدیم ، اما ، اما نمی دانیم که به باتلاقی وارد شده ایم که بیرون آمدن از آن هر چند ممکن است اما سبب افسردگی و احساس شکست می شود . شاید این نکته به ذهن راه یابد که تجربه کردن این موضوع سبب انتخاب درست می شود اما این را بدانید و می دانید که این طور نیست شما و من فقط زمان را از دست داده ایم زمانی که شاید درکش برای ما جوانان راحت نیست می دونی چرا ؟ نه چون هیج وقت محتاج زمان نبوده ای !‌ البته خیلی ها در زمان سرنوشت به اهمیت زمان پی می برند ( قابل توجه پشت کنکوری ها ) اما دیگر دیر شده . اما آیا واقعا دیر شده ؟ باز هم می گویم نه ! (‌جلوی ضرر را هر زمان که بگیری منفعت هستش اینو دیگه حتما قبول داری ) می گویم نه چون باید در کنار تمام صفات خوب صفتی را اضافه کنی که تو را همواره به جلو فرا خواند منظورم امید و توجه به آینده است . دوست من عاشق بشو اما درست ! دل به کسی بسپار که مطمئن هستی عاشق وجودش شده ای ؟ قبول دارم ما در یافتن معشوق واقعی خود دچار مشکل می شویم اما بدان زمانی عاشق هستی که دیگر نتوانی زندگی کنی ! گوشه گیری و دنبال همدم می گردی تا درد دل کنی اما وقتی پیدایش می کنی نمی توانی چیزی به او بگویی ! دوست من همواره این را به خاطر بسپار زمانی که به کسی دل سپردی به دیگران هم اعتماد کن چون به قول یکی از دوستان در گودالی فرو رفته ای که حتی دو قدم جلوتر را هم نمی توانی ببینی ؟ دوست من خانواده مطمئن ترین ارگان برای اطمینان هست و هیج گاه بدی تو را نمی خواهد شاید تو با دوستانت راحت تری اما هیج دوستی پدر و مادر و خواهر و برادر نمی شود . صحبت های تکراری من را به خاطر بسپار و اگر مخالفی یا نظری در مورد آن داری با من در میان بگذار و اگه شکست عاطفی دیده ای با دوستان در وبلاگ خودمانی در میان بگذار شاید راه حلی برای نجات دوستانی باشد که در این راه قدم گذاشته اند .

دانستنی هائی که هر ایرانی باید بداند و به دیگران بیاموزاند.

آیا میدانید که
آئین زرتشت نخستین انقلاب انسانگرایی و آزادیخواهی در تاریخ بود. تمام نوشتارهای تاریخی نشان میدهد که چه اندازه این انقلاب جهان را به پیش کشاند و چه اندازه بر فرهنگ جهانی تاثیر گزاشت .
( ژک دوشن گیمن : پاسخ غرب به زرتشت, اکسفورد 1958 : ر.م افنان : تاثیر زرتشت بر اندیشه یونان: نیویورک 1965 : ژ. فرل: تاثیر زرتشت و اندیشه زرتشت بر فرهنگ غرب، سیدنی 1977 )؛ کاردینال کونیگ، اسقف بزرگ وین؛ تاثیر زرتشت در جهان؛ بروکسل1976)

آیا میدانید که
« تحولی که زرتشت در فرهنگ ایران به وجود آورد زنهای ایرانی را در تمام زمینه ها هم تراز مردان کرد و زنها از چنان آزادی برخوردار شدند که مانند آنرا در هیچ جایی از دنیای باستان نمیتوان یافت. درآن زمان یونانیها با زنان خود مانند برده رفتار میکردند و ارستو میگفت زن نمیتواند روح داشته باشد.
( پل دو بروی: تاریخ فلسفه زرتشت، پاریس 1984 رویه 110
آیا میدانید که
هیچ صفحه ا ی از کتابهای تاریخ نمیتواند گواه دهد که یک نفر بزور به اندیشه زرتشت وارد شده باشد. اگر جز این بود زمانی که ایرانیان امپراتوری جهانی درست کرده بودند، یونان و هند و مصر و تمام خاور میانه و نیمی از آفریقا زرتشتی شده بودند. ( پل دو بروی: تاریخ فلسفه زرتشت، پاریس 1984 رویه 114)

آیا میدانید که

در فرمان آزادی کورش (قانون حقوق بشر). که 2541 سال پیش با خط میخی روی استوانه بزرگی نوشته شده و امروز در موزه لندن است، این جمله ها آمده اند0 « انسانها آزادند که هر خدایی را که دلخواه آنها است بپرستند، آنها آزادند که در کشور دلخواه خویش زندگی کنند، همگی باید در آرامش و صلح زندگی نمایند.....». ( و. ایلرز : ترجمه استوانه کورش از خط میخی، 1974 : ی. کیله: تفسیر نوشتار استوانه کورش، 1973 ) .
آیا میدانید که

پس از آزادی یهودیان از اسارت بابل بوسیله کوروش بزرگ، ساختن معبد اورشلیم بوسیله داریوش و جمع آوری تورات بوسیله خشایارشاه، سه پادشاه زرتشتی ایران، پیامبران یهودی همچون ایسایی، ژرمی، ازقیل ودانیل، کورش بزرگ را در تورات « فرستاده خدا و پیام آور آزادی» خواندند. (ژرار ایزرایل: کورش بزرگ، پاریس 1987)