.....

گنجشک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم. آرامگاه خستگیم، سر پناه بی کسیم بود. طوفان تو آن را از من گرفت. کجای دنیای تو را گرفته بودم؟ خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی! چه بسیار بلاها که از تو به واسطه ی محبتم دور کردم. و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی 

 

 

 خدایا!

رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برام نیاورد

قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم

تا از آن ها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند

نه از آن ها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند

«دکتر علی شریعتی»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد